Monday, May 14, 2012

کافه معیلی لاله زار





faramarz soleimani,mohamad mohamadi/cyrus meehan,hajir dariush and co.,hushang kavusi,
50 years later 
کافه انتهای لاله زار را که پرسیدی فکر کنم کافه معیلی  بود که کافه لاله زار هم می گفتیم و روبه روی تیاتر صادقپور بوداز هنر پیشه های قدیمی تاتر  و کمی بالاتر تیلتر پارس بود که محمد علی جعفری پس از ۲۸ مرداد و بسته شدن تیاتر سعدی هنرمندانی مانند نوشین و خیرخواه و لرتا و ایرن و محمد عاصمی و دیگران ، و تبدیلش به سینما سعدی ، کارهایش را مثل مدام کاملیا و بادبزن خانم ویندرمیر در آن جا روی صحنه می آوردو به نوعی دنباله کار آنان را گرفته بود ، با شهلا و مانی وشباویز و توران مهرزاد و پرویزصیادو....من و علی مرتضوی(تهران ١٣١٥-لس آنجلس ١٣٨٨؟)و محمدمحمدی،
سه تفنگدار آن روز های مجله سینما عصرها قرارهامان را توی کافه معیلی 
می گذاشتیم و گاهی هژیرداریوش(تهران ١٣١٧-١٣٨٤خود کشی در پاریس )و بهرام ری پور و فریدون ری پور و هوشنگ کاووسی (تهران ١٣٠١-١٣٩٢ تهران)و خسروپرویزی(آبادان ١٣١١ تا ١٣٩١ لس آنجلس ) هم می امدند و جعفری وهمکارانش و همچنین  صادقپور هم بودند وپسرش ایرج صادقپورکه بعدها هنرپیشه مشهورفیلم های آبگوشتی شد،وشاهین سرکیسیان پیر تاتر هم پا ی ثابت جلسات ما بود وسر دامدار بحث ها ی استانیسلاوسکی .
کافه معیلی  البته خیلی شلوغ نبود و در فضایی آرام ،شیرکاکاءو و قهوه خوبی داشت و نان خامه ای به این بزرگی.از همان ها که پنجزاریا یک تومان می دادی وبا طمانینه فراوان و  طی مراسم با شکوه بازش می کردی و خامه اش را باقاشق در می آوردی و می خوردی و آب از لب و لوچه تو و همراهانت سرازیر می شد و بهرام
 ری پور
یکبارتوی مجله نوشت که : پسرک ازان نان خامه ای خریده بود وداشت دل دختررابه دست می اورد.
فضای کافه معیلی  هم مثل کافه نادری نبود اماباز هم برای انها که حوصله شلوغی و جنجال های آدم های شلوغ انجا رانداشتند نوعی فضای روشنفکری دهه ۱۳۳۰را تشکیل
می داد
بحث و جدل ها در این محفل و نظا یر آن هرگز پایانی نداشت بویژه با کاووسی  در دفتر سینمایی سرهنگ شب پره که تهیه کنننده فیلم او و  همسایه مجله ،سینمای ما  ،در خیابان سعدی بود و یکبار همکارمان محمد محمدی گویا کاووسی را که یک دو کلاسی در مدرسه ایدک پاریس درس تاریخ سینما خوانده بود و مثل برخی دیگر از نویسندگان جنجالی آن زمان با دبدبه و کبکبه از تور ترکیه یا اروپا برگشته بود ،
با عنوان
 قلا بی اش دکتر کاووسی خطاب نکرده بود و به او بابت این گستاخی نا باور ، خیلی بر خورده بود و کار به دعوا و جنگ تن به تن کشیده بود که با پا در میانی ما و همچنین قاطبه اهالی خیابان سعدی و از جمله سیروس فرصت ،نوازنده ارکستر برادران فرصت خانم روحبخش ،غایله ختم شد
کاووسی در آن سال ها قمه اش را از رو بسته بود و به جنگ فیلفارسی رفته بود.اصطلاحی که خودش باب کرده بود برای تخته کردن دکان فیلمسازان بازاری که قاب مردم را دزدیده بودند و فیلم های فردینی و آبگوشتی و مانند آن را به جامعه تحویل می دادند اما خوب او و فرخ غفاری و همردیف هایشان هم کاری از پیش نمی بردند و متاعشان خریداری نداشت و از آغاز دچار شکست بود البته از حق نباید گذشت که جلسات کانون فیلم کاووسی و اطمینانی در صبح های یکشنبه در سینما دیانا ی خیابان شاه ؟ که همراه با معرفی فیلم و کارگردانان بود مشتاقان سینما را سیراب می کرد.. کاووسی را البته بعد ها هم که پشم و پیلی اش ریخته بود با ز می دیدم .در دوران انقلاب که دم و دستگاه فرهنگ و هنر و شازده و شهبانو و اعوان و انصارو بادمجان دور قاب چین ها شان در ایران برچیده شده بود کتابهای ارزان اجتماعی و سیاسی ترجمه می کرد و بهانه اش این بود که این ها بیشتر از نقد سینما و تاتر و ادبیات و یا فیلمسازی به درد توده ها می خوردخیلی هم به اینکار اعتقاد دا شت
باری از طغرل افشار و فرهنگ فرهی تا مجله سینما و ستا ره سینما و جهان سینما و عا لم هنر و همین دنیای سخن دوره جدید ما که با هوشنگ حسامی سینما نویس در سال ١٣٦٦ به عنوان نخستین سر دبیر و نویسنده نقد و
نظر ها ی آن آغاز شد راه درازی را آمده ایم که بخشی از آن در همین کافه های لاله زار و استانبول و فردوسی و نادری گذشته است
تاریخ ادبیات هم به نحوی تاریخ کافه یی است و با صادق هدایت و علوی و مینووی و فرزاد وفریدون فرخزاد   و  ژ ان پل سارتر و
جلال ال احمد و ساعدی
و مانند آن ها تکوین یافته است که ما جداگانه از آن ها هم گفته ایم و باز هم می گوییم 

No comments:

Post a Comment