Saturday, October 27, 2012

9.SARI OF MY CHILDHOOD:MEIDAN SHAHRDARIمیدان شهرداری

بانک ملی ساری در میدان شهرداری 

Faramarz Soleimani میدان شهرداری و سبزه میدان ساری ازطرف باغ و خانه و زادگاه من در پلاک ۱ خیابن مازیار...ساختمان سپید روبرو اداره شهرداری ساری است که در دهه ۱۳۳۰ و پیش ازافتتاح رادیوساری، بر روی تراس آن با عماد رام و صمیمی و دیگران برنامه موسیقی زنده اجرا می کردیم.تاسیسات طرف راست عکس از پادگان ارتش ساری است که به سربازخانه مشهور بود..درطرف دیگر عکس،جای بانک ملی ساری است که مثل دیگرادارات دولتی و ازجمله اداره پدرم ثبت اسنادودادگستری در سبزه میدان و یا اطراف آن جای داشتند.کودکستانم،کودکستان رشدیه، در همین طرف دوربین عکاسی و در تقاطع خیابان های مازیار و پهلوی قرار داشت.میدان شهرداری پس از میدان ساعت \ پا ساعت، دومین میدان شهر بود و پس از گراند هتل که تنها سینمای شهر بود،تابستان ها فیلم های موویتن و اصل چهار و حتا گاهی چارلی چاپلین و دیگران را دراین میدان به تماشا می گذاشت.حسین سیاه قهوه چی هم که جادوگرنمایش روی دوچرخه و سیرک دو سولی ساری بود ،غیرازجشن های رسمی گاهی درهمین میدان شهرداری برنامه هایش را اجرا می کرد
یک خاطره فراموش نا  شدنی بچه های هفتاد سال پیش ،گردن پارتی روس ها ست در سبزه میدان سا ری به هنگام جانگ جهانی دوم ، که با جزییات فراوان باید بدان پرداخت 
تصویر سوم ساختمان بانک ملی ساری است در میدان شهرداری که در سم راست آن سبزه میدان را میشود دید و قسمتی از اداره ثبت اسناد و املاک را .در سمت چاپ این عکس شروع 
خیابان مازیار و پهلوی بود که در ورودی همان باغ مورد گفت و گویمان قرار دارد 

Thursday, October 11, 2012

MEHREGAN,NO MEHREGAN

سعیدجان بازفکرمی کنم اگر خواستی گوشزدی بکنی این حداقل متنی است که مناسب است.شایدمن اگر می نوشتم برای این انیران بازی های زیر نام جشن ایرانیان حتا لحن تندتری هم انتخاب می کردم. مثل همیشه مداخله یاعدم مداخله؟مسأله اینست.لابد یلدا و نوروز و نشست های فرهنگی دیگر و شب شعر و ادبشان هم الگو و فرمتی اینگونه دارد و بیشترازنوع دهانبندی و سانسوراست تا آزادی بیان.هرکس که کارچرخان است خوب همه را مرعوب کرده است و حق با توست.راستی جشن فرداشب رابچسب. پهلوان زنده را عشق است از این نودانشگاهی ها آبی گرم نمی شود چه این رفیق نیواورلینزی مان با جاه طلبی های حقیرش وچه با آن با آن دوستان دانشگاهی بتن روژی.شاید هم دارم انتخاب دوره های انزوایم را برایت توجیه و تبیین می کنم و دوری از جمع و گروه راکه آموختن ناب تنها در آن تنهایی هاامکان دارد.
فرامرز

Monday, October 1, 2012

ساری ،شهر کودکی8.SARI OF MY CHILDHOOD

ساری ، عصر ٢٨ مرداد ١٣٣٢
!! مردم خیابان انقلاب پس از صرف چلو کباب 
در شهر من ساری ،پا ساعت مرکز شهر بود و مرکز مازندران .اصلن پا ساعت مرکز جهان بود .به مدرسه که می رفتی از پا ساعت می گذشتی.وقت برگشتن هم راهت از پاساعت بود .در پا ساعت منتظر دخترها می شدی  که می آمدند و می رفتند و قلب کوچکت را به تپش می انداختند.کهکشانی بود از زهره و اورانوس و عطارد.،عصر ها وقت قدم زدن به پا سا عت می رفتی و بر می گشتی .قرار دیدارها یت را پا ساعت می گذاشتی.جلوی نانوایی آذری که مهدی همیشه تو را به یک لقمه نان دعوت می کرد در حالی که پدرش چپ چپ نگاه می کرد .یا جلوی سلمانی آقای  سلیقه پدر علی ،یا خیاطی علی وطنی با شاگردان شهمیرزادی شان که همیشه علی و خلج هم در آن جا حضور داشتند یا داروخانه ی کنار دوچرخه سازی که حقانی شاگردش بود و بعد ها که دکتر حقانی شد باز به همان جا  برگشت  و ان خیاطی کوچکی که حسن هنرمندی و حسین هنرمندی در آن مشغول دوخت و دوز بودند ویا رهنوردی قهرمان و طاهری شهاب شاعر و طبری سیاست باز از آن می گذاشتند و تو با گوشه چشمانت مراقبشان بودی  .پا ساعت تما م ساری بود و یکبار بعد ها که خاوری شهردار ساری دستور داد پا ساعت را خراب کنند تمام شهر به هم ریخت و مردم ریختند توی خیابان ها به تظاهرات و اعتصاب ،تا ان جا که شهردار آمد قول داد دوباره برج ساعت را از روی همان نقشه قاجاری بسازد و به قولش هم وفا کردو پاساعت دوباره مرکز شهر شد و مرکز مازندران یا مرکز جهان  
...